حسابی گيج و سر در گم هستم. دليل خاصی ندارد.دو روز است كه نميفهمم روز و شب چگونه ميگذرند. حساب كارهای عقب افتاده از دستم در رفته است....كمی آرامش ميخاهم برای سامان دادن همه چيز، و كمی فرصت..فقط همين.
سفر عيد هم مزيد بر علت شده است. نميدانم از رفتن به اين سفر خوشحالم يا نه...به هر حال باعث شد كه ليست كارهای عقب افتاده طولانی تر شود. ديروز سعی كردم ليستی از ايميل ها و تلفن ها تهيه كنم، شايد يكی يكی انجامشان دهم.
راستش خط زدن نوشته های ليست رو دوست دارم. اصلن ليست نوشتن را دوست دارم. . . .شاید به همین خاطر تنبلی می کنم.
با سرعت فراوان مشغول وقت كشی هستم...هزار تا كار نكرده همچنان چشمك ميزند.
اگر ياد ميگرفتم انقدر يواش نباشم، فكر كنم آخرش يك چيزی ميشدم!!!
.
.
.
كسی ميداند درمان خستگی مزمن چيست؟