۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه

حسابی گيج و سر در گم هستم. دليل خاصی ندارد.دو روز است كه نميفهمم روز و شب چگونه ميگذرند. حساب كارهای عقب افتاده از دستم در رفته است....كمی آرامش ميخاهم برای سامان دادن همه چيز، و كمی فرصت..فقط همين.
سفر عيد هم مزيد بر علت شده است. نميدانم از رفتن به اين سفر خوشحالم يا نه...به هر حال باعث شد كه ليست كارهای عقب افتاده طولانی تر شود. ديروز سعی كردم ليستی از ايميل ها و تلفن ها تهيه كنم، شايد يكی يكی انجامشان دهم.
راستش خط زدن نوشته های ليست رو دوست دارم. اصلن ليست نوشتن را دوست دارم. . . .شاید به همین خاطر تنبلی می کنم.
با سرعت فراوان مشغول وقت كشی هستم...هزار تا كار نكرده همچنان چشمك ميزند.
اگر ياد ميگرفتم انقدر يواش نباشم، فكر كنم آخرش يك چيزی ميشدم!!!
.
.
.
كسی ميداند درمان خستگی مزمن چيست؟

۱۳۸۷ بهمن ۹, چهارشنبه

يوسف آباد


يوسف آباد تو ذهن بالغ من هنوز يعنی خاله م. بچه كه بودم ، مثل همه بچه هايی كه خيلی فك و فاميل توی تهران ندارند، اسم جاهای خيلی محدودی برام آشنا بود، شيخ بهايي، پيروزي، عباس اباد،... يوسف اباد هم كه خونی خاله م بود، با سه تا پسر شيطون و شوهری كه به خاط جنگ مجبور بود اكثرا از خونه دور باشد. تنها چيزی كه از اون روز های خونه يادم هست بزرگ بودنش هست.

چند سال بعد اين خونه شد محل جشن های عروسی فاميل. عروسی دو تا پسر خودش هم آنجا بود. تمام در و ديوار غرق در گل ميشد، اركستر به راه بود و خونی كه جلوی پای عروس تازه به زمين ريخته ميشد. حالا خونه سه تا واحد جديد داشت ...برای هر كدام از پسر ها.

چند سال بعد خونه بزرگ فروخته شد و تبديل شد به چهار تا آپارتمان در همان يوسف اباد. شايد اينطور بهتر بود...

يك صبح چهار شنبه تلفن زنگ زد. شوهرش با نگرانی خبر تصادف پسر دوم را داد. با سختی مادر را پيدا كردم. سه ساعت بعد برای مراسم ختم اطرافيان كمك ميخواستند....

چهارده ماه بعد مادر هم رفت پيش پسر...طاقت ديدن هر روز دخترك كوچكی كه چشمهای پسر توی صورتش بود را نداشت.

ديروز كسی ادرس ميداد كه يوسف آباد، ميدان كلانتري...اره، بلدم، خونه خاله م....

۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه

هزار ساله كه اينجا ننوشتم. بد نيستم. خدا را شكر اوضاع احوال بد نيست. كما فی سابق نگرانيهای كوچكی هست كه بخشی از زندگی است. ... دارم سعی ميكنم كه بزرگ بشم، هنوز خيلی زود درمونده ميشم، به شدت هم احساس خامی دارم در بعضی مواقع، كه اصلن خوب نيست... ديگه داره دير ميشه، اگر نجنبم دير ميشه. نميدونم چقدر طول خواهد كشيد ولی سعی ميكنم خودم رو درست كنم. اميدوارم كه بتونم.